زنجیره افکار

ساخت وبلاگ

کارکرد ذهن خیلی عجیبه. مثلا صبح که آلارم گوشی رو می‌شنوه و از خواب بلند میشه:

- چرا آلارم گذاشته بودم؟

+ اهان چون باید برم سرکار.

- اما چرا این‌قدر زود؟

+ چون ممکنه به سرویس نرسم.

- اه لعنتی. اگه میشد یه ربع دیگه بخوابم عالی میشد.

+ پاشو یه آبی بزن به صورتت، خوابت می‌پره.

پنج دقیقه بعد که خواب به کل از سرش پریده، فکر و خیالات روزای گذشته تو ذهن به صورت رَندوم و زنجیره‌ای فراخوانی میشن:

[یک دوست در پالایشگاه:] تو اون سمینار که دکتر شاهیده‌پور که اومده بود گفت ... ← دکتر شاهیده‌پور استاد ایلینویزه ... ← تو کنفرانس مهندسی شریف هم اومد سخنرانی ... ← تو اون کنفرانس دوست‌دختر حمیدرضا جایزه بهترین ارایه رو گرفت ... ← اسمش پ. ث. بود ... ← الان کجاست؟ ... -» [لینکدین رو باز می‌کنه و دنبالش می‌گرده] ... ← سال اخر دکتراس تو یکی از دانشگاهای ایرلند! حمیدرضا هم تو آمریکا ... ← انگار دیروز بود که باهم صحبت می‌کردین. اما الان همه دوستان رفتن خارج ... ← یه تصمیم اشتباه گرفتی و موندی ایران، اونا الان حسابی دارن خوش می‌گذرونن و به درس‌شون هم میرسن. امسال دکتراشو تموم میکنه اما تو گفتی می‌مونم ایران و کار می‌کنم ... ← ب. [اون‌یکی همکار در پالایشگاه، که فقط ۸ روزه می‌شناسدش] هم داره زبان می‌خونه تا بره دکترا ... ← [یاد گفتگوش با ب. می‌افته تو سرویس برگشت به خونه، همه‌ی حرف‌های منفی نسبت به آینده ایران دوباره مرور میشن]

با این حساب دیگه انرژی و انگیزه‌ای نمی‌مونه واسه ادامه روز :)). تو بلندمدت هم تبدیل میشه به افسردگی صبحگاهی و باعث میشه خیلی سخت از خواب بلند بشی. نکته اینکه در فکرش هستم که جلوی هجوم این افکار رو بگیرم!

۹۷/۱۰/۱۶

ضیاء شیخ الاسلامی

دیرنوشته...
ما را در سایت دیرنوشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4x-need7 بازدید : 79 تاريخ : پنجشنبه 15 اسفند 1398 ساعت: 15:02